پاکان : پرتکاپو :: به نونهالی آتش می سوزاندم ( پرتکاپو بودم وپر جنب وجوش )
به نوجوانی درونی شعله ور که می سوختم در تاب وتب توان از انرژی ها وجودی بیکران
شدم به هر سوی روان تا حاصلی ببرم زِ اندیشه های بزرگ مرد این ره پرتوان از اندیشه گران
در آزمونگاه پرتوان روان شدم به راه دانایی تا ببرم حاصل اندیشه های گران را به توانایی
به ذات وجوهره ام توان وتحمل آوردم ، زِ تمرینات علوم کیهانی جان به هستی آوردم .
روشن شدم و شعله در طریقت دانایی از تابش اندیشه پیر خرد و توانایی .
نظرات شما عزیزان:
برچسبها:
|